نوشته الف. فرزانه
شاعر ايرانی از خمينی نفرت دارد ؛ شاعر افغانی ، عاشق خمينی است !؟
آيه های زمينی : شعری برای خمينی
پروانه وحيد منش
مي خواستم شعري برايت گفته باشم
تحفه يك نسل سوخته
كه فوران زد خون ، كه آبياري شد جنون ، كه به بار نشست زندان
اما پيش از آنكه من شاعري بياموزم رفتی
درصبحي داغ كه در امتحان انشا بايد تورا مي ستودم
مي خواستم شعري برايت گفته باشم
تاريخ سازان را شاعران جاودانه مي كنند در قلب قوافی
تو اما رفتي آن زمان كه كودكي هايم چون امروزمرثيه خوان نشده بود
مي خواستم شعري برايت گفته باشم
شعري كه مطلعش خون نباشد
شعري كه مطلعش گلوله نباشد
شعري كه مطلعش اعدام نباشد
شعري كه مطلعش جنگ نباشد
شعري كه مطلعش ظلم نباشد
قلم را كه فشردم روي صفحه
خون فواره زد
باد كاغذهايم را به طوفان سپرد
چوبه دار مي ساختند در ميدان
شعرم به طناب و حلقي سرگردان گير كرد
شعرم اعلاميه شد بر ديوار
شيپور جنگ مي زدند
شعرم را به جنگ بردند ، جوانان را هروله كنان به ميدان .
شعرم در جيب پيراهن رزم بابا تا شد
شعرم را اعدامي بر چشمانش نهاد ، طناب را نبيند
شعرم را بچه هاي نازي آباد بلعيدند
شعرم را فدايی ، به گلوله سپرد
مي خواستم شعري برايت گفته باشم
مسند هميشه بوي خون مي داد
ومنبر هميشه بوي خدا
اين شعري بود كه تو تركيبش كرده بودي
مسند و منبر
مي خواستم شعري برايت گفته باشم
مطلعش خون و خدا
شعر شور آفرين و دلنشين بالا را يک دختر جوان ايرانی به اسم پروانه ، اخيرا به مناسبت سالگرد مرگ روح الله خمينی،بنيانگذار جمهوری اسلامی ايران سروده و وبسايت معروف« روز آنلاين» آنرا منتشر کرده است!اين شعر گويی احساس تمامی ايرانيان است در ياد آوری از، سياستمداری که کشورش را ويران و قبرستان ها را آباد کرد!
گويی همه آنانی ک سال های سترون حکومت خمينی را ديده بودند ؛ جنگ خونين ۸ ساله خمينی با صدام حسين را ديده بودند ؛ يک مليون و نيم کشته و زخمی اين بيهوده ترين جنگ تاريخ خاور ميانه را نگريسته بودند؛ قتل های عام زندانيان سياسی در دوره امام خمينی را در سال های ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷ شمسی ، لمس کرده بودند ؛ احيای شکنجه های قرون وسطايی را درين آوان به تماشا نشسته بودند ؛ همگان گرد آمده اند ، يک حلقوم شده اند و يک فرياد، و اين شعر خواندنی را خلق کرده اند؛سروده ای که تازيانه بيداری و هشياری است ؛ با همه ساده گی و سهولت بيان ، سند محکوميت شاعران مزدور و روسپيان سخن است ، در زمره آنان ، يک سری شاعران دريوزه گر و گدامنش و جاسوس افغانی از قبيل کاظم کاظمی، ابوطالب مظفری، هاشمی لولنجی …که برای مرگ يک خونريز معمم تاريخ معاصر، ستايشنامه و مدحيه و مرثيه ميسرايند و يکی از وقيح ترين آنان ( کاظم کاظمی) اصرار دارد ، خمينی ، دوباره به دنيا بر گردد !
اين شاعران جاسوس، مثل دستگاه های رسمی جمهوری اسلامی ايران، تاريخ را تحريف ميکنند، عدالت را به نفع سردمداران رژيم ايران، مصادره ميکنند ؛ تا جوانان سرگشته وطن، نسل های آينده کشور، دچار اغنشاش ذهنی و التباس و اشتباه شوند و خرمهره را به جای زر، خريداری کنند! تا نسل آينده ، هتلر و آيشمن و استالين ، چنگيز و آتيلا را ، به ستايش گيرند، ديوار های شهرهر چند باری، با تصاوير رشيد دوستم و برهان الدين وگلب الدين و مماثل شان، تريين گردد و خيابان های وطن به اسم خمينی و ضياءالحق نامگذاری شود!
البته شاعران مزدور ، اين مداحان پتياره گان زمانه، نفرين خلق و خدا را کمايی خواهند کرد؛ ديری نخواهد گذشت که قبر خمينی خونريز سرنوشتی مشابه مرقد ببرک کارمل خواهد يافت و ستايشگران ديو و دد، مثل موش ، دنبال سوراخ خواهند گشت!
با عرض سپاس به پروانه خانم که چلو صاف خمينی را از آب کشيد ، چند سطر از مديحه های تهوع آور مداحان افغان خمينی راکه از آرشيف کابل پرس برداشته شده اين جا نقل ميکنم:
هاشمی لولنجی :
رفتی ز جهان با دل خونبار خمينی
با ناله همی گوييم و تکرار خمينی
ما عاشق يک لحظه ديدار تو بوديم
ما زنده به گفتار و به کردار تو بوديم
××××
محمد کاظم کاظمی
مباد آسمان از تو خالی بماند
و اين چشمه ، دور از زلالی بماند!
مبادا پس از دستهايش ، دل ما
گرفتار افسرده حالی بماند
چه می شد اگر کد خدا ، بر نمی گشت
و می شد کنار اهالی بماند (!؟)
××××
موحد بلخی :
به خورشيد خوردست ، پيوند نامت
و بشکوه تر از د ماوند ، نامت
ازين رو به خمخانه ها، يا خمينی
بود تا قيامت ، نظر بند نامت !
خجالت آور است برای بلخی و کاظمی و امثال آنها. خمینی و فلان و بستان ایرانی چه ربطی به ما افغان ها دارد. هم چنان خجالت است برای یک سایت افغانی که چنین اشعار بی ارزش را نشر میکند.
ازیکه ای رقم شعر بګویی خوبست کراچی وان باشی ده مندوی؟؟؟!!!!
نمیدانیم این آقایان و خانم هائیکه قلم بر میدارند و میخواهند در مدح یک بیگانه(بحث اینکه خمینی چگونه شخصیت بودٰبحث جداست) چه وقیحانه این عمل را انجام میدهند؟
آیا احساس شرم و حجالت نمی کنید؟
چرا از مردان تاریخ و کنونی ملت خود مان یاد نمی کنید؟
بدبختی افغانها از همینجا سر چشمه میگیردٰاگر روزی را در ایران گذشتانده باشد خمینی سرا میشود و اگر روزی را در باکستان باز بنجابی نما!
اقای شاعر یک ذره بشرم و برخود نفرین بفرست!!!
زبان این شعرا گنگ بادا دستان شان معیوب و چشمان شان کور که اینطور علیه حقیقت و دور از واقعیت شعر سروده اند
اشخاصی چون ملا عمر ، خمینی، بن لادن، مسعود، الظواهری، مزاری و امثال شان باید از همه اولتر از طرف مسلمانان محکوم شوند چون اینها از هر کسی دیگر بیشتر با جنایات و اعمال ضد انسانی شان اسلام را بدنام کرده و
به نام دین وحشت و بربریت معرفی کرده اند
برای مردم ایران خمینی باید لکه ننگ باشد و برای ما افغانها ملا عمر و مسعود
قریب است کرزی و دوادزی هم در صف خمینی شعر ګویند
واقعا دشنام نامه افشاگرانه ای عليه خمينی است . بقول ايرانی ها « دست اين خانم شاعر، درد نکند » اما کارروايی آن دسته شاعران افغان که برای يک جلاد تاريخ ، مرثيه گفته اند، شرم آور است !اميری